“مردی به نام اوه” نوشتهی فردریک بکمن کتابیست داستانی در چهل فصل که در گذشته و حال یک مرد شصت ساله رفت و آمد میکند.
دراین کتاب ابتدا بامردی اخمو و انعطاف ناپذیر آشنا و کم کم با اتفاقات دوران مختلف زندگیش مواجه میشویم.
ورود پاتریک با زن باردار ایرانیش_پروانه_ و دو دختر سه و هفت ساله، اندک اندک تحولی درزندگی اُوِه ایجاد میکند، اُوِه از ورود این افراد به محل زندگیش ناخرسند است و عاصی از مزاحمتهایشان که هربار به نحوی جلوی خودکشیش را میگیرند، اما دیری نمیپاید که اُوِه، این مرد خشک و مقرراتی با این خانواده دنیایی جدید را تجربه میکند، درنقاشی های دختر سه سالهی پروانه رنگارنگ ظاهر میشود و در جشن تولد دختر هفت ساله که علایقی مشترک با اُوِه دارد برای اولین بار پدربزرگ خطاب میشود و دقایقی شکه میماند…
همسر باردار اوه در یک تصادف فلج میشود و بقیه ی عمرش را ویلچر نشین میشود، اوه به کرات از ماموران شورای شهر درخواست کمک میکند اما هیچکدام به او اعتنایی نمیکنند تا اینکه خودش سطحی شیب دار در مدرسهای که سونیا درآن تدریس میکند برای رفت و آمدش با ویلچر میسازد.
درسالهای طولانی عمرش بارها با ماموران سفید پوش شوروی درگیر میشود و کم کم به این نتیجه میرسد که مقابله با آنان ناممکن است تا روزی که با همکاری اشخاصی که از آنان بیزار بود مانع بردن رونی به خانهی سالمندان میشود.
تقابل رونی و اُوِه درکتاب خواندنیست و آنجا که اُوِه پس از چهل سال به حوضچهی کنار خانه اش میگوید استخر نمایانگر این است که سن و سال و پیری و جوانی تاثیری در احساسات فرد ندارد، اوه پس از شصت و چند سال حسی را که رونی در جوانی به فرزند خود داشت به پسر کوچک پروانه و پاتریک پیدا میکند.
گفتن جزییات این کتاب شاید جز اینکه از جذابیتِ توصیفات کم نظیر و تصویر سازی های زیبا و روانش میکاهد کاربرد دیگری نداشته باشد.
با نگاهی به دنیای اطراف میشود اُوِههای زیادی را دید، شاید هرکسی در درون خود اُوِهای باشد که مردم اطرافش بی خبر از گذشتهی او درحال قضاوتش هستند.
اوه_مرد تنهایی که همه از او دوری میجستند و صحبت با او را خارج از حوصلهی خود میدیدند_ یک بار درآشنایی با سونیا و بار دیگر پس از آشنایی با پروانه که پس از مدتی اوه را مثل پدر خود میدانست تغییرات بسیار داشت، شاید تنها دلیل این تاثیر گذاریها قضاوت نشدنش از طرف سونیا و خانوادهی پروانه بود، تاجایی که اوه که از گربه ها متنفر بود گربهای را درخانهی خود جا داد و حتی به پسر همجنسبازی که دوست یکی از شاگردان سونیا بود مدتی اجازهی اقامت در خانهاش را داد.
نکتهی ریزی که دراین کتاب برای من بسیار جذاب بود نگاه های همیشگی سونیا به اُوِه بود که بسیاری از کارهای خوب اوه تحت تاثیر آن بود، چه بسا اگر ماهم به این باور میرسیدیم که ذاتی به مراتب مهربان تر از سونیای اوه همیشه درحال دیدن ماست، ماهم به جایی میرسیدیم که همچون اوه درقلب همگان جای بگیریم و هرگاه مشکلی پیش بیاید تکیه گاه همسایگان شویم…
اُوِهی منزوی پس از سه سال از آشنایی با پروانه و خانوادهاش، یک روز زمستانی بر خلاف همیشه ساعت یک ربع به شش بیدار نشد و بازرسی همه روزهاش را انجام نداد و برف های جلوی خانهاش را پارو نکرد و این همان روزی بود که پروانه بر بالینش همچون دختر واقعی اش گریست و برخلاف خواستهی اوه که تمایلی به مراسم خاکسپاری نداشت و فقط میخواست کنار همسرش دفن شود، سیصد نفر درخانهاش با شمع های روشن جمع شدند و پس از چندی از پولهایی که اُوِه برای پروانه گذاشته بود، موسسهی خیریه ی سونیا تاسیس شد.
“مردی به نام اُوِه” شاهکار فردریک بکمن و یکی از پرفروشترین کتابهای آمازون و کتاب منتخب نیویورک تایمز است که از نظر من حداقل یکبار خواندنش برای هرکسی واجب است، در ابتدا کتاب با روندی کند و خسته کننده مواجه میشویم تا جایی که وسوسه میشویم از ادامه دادن دست بکشیم، غافل از اینکه بند به بند و جمله به جملهی کتاب مقدمهی یک غافلگیری بینظیر است، غافلگیری فوق العادهای که میخکوبیتان میکند…
اگر این کتاب را نخواندهاید حتما در لیست اولویتهایتان قرار دهید.
لازم به ذکر است که فیلمی هم به همین نام ساخته شدهاست که از نظر منتقدین تا حد زیادی کتاب را پوشش میدهد اما حس لذت و فراز و فرودهای داستان مردی به نام اوه را فقط در کتاب میتوانید با تمام وجود حس کنید.
نویسنده: محمدکمری
پیشنهادات مرتبط با مردی به نام اوه در سایت ژیوار آموزان:
چهل قانون عشق یا همان ملت عشق را بشناسید